کد مطلب:315315 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

شفا از بیماری سخت قلبی
كرامت ذیل از عالم بزرگوار نوكر بااخلاص حضرت اباعبدالله امام حسین علیه السلام جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید ابوالفضل یثربی قمی، زبان گویای حوزه علمیه قم نقل شده. وی در ضمن نامه ای این گونه نگاشته است:

محضر حضرت حجةالاسلام و المسلمین جناب آقای ربانی خلخالی

این جانب سید ابوالفضل یثربی در باب توسلات به هر یك از معصومین و شهدای بااخلاص كربلا به خصوص حضرت اباالفضل علیه السلام مطالب بسیار در طول نوكریم و كسانی كه نتیجه ی كامل گرفتند به یاد دارم، من جمله شفای قلبی خودم كه در سال 1379 هجری شمسی روز 29 اسفند مصادف با 11 ذیحجه رخ داد، كه همان شب از مشهد مقدس مراجعت كردم.



[ صفحه 591]



اول صبح حالت سكته برایم پیش آمد، با اورژانس تماس گرفتند، خیلی سریع آمدند مرا به بیمارستان كامكار منتقل كردند.

چون تعطیلات عید بود، جناب آقای دكتر صابری كه پزشك حاذقی است كشیك بود، مرا مورد معالجه قرار داد، سه شب در سی سی یو بودم. شب چهارم به بخش منتقل شدم. ولی بعد از چند ساعت نفس در سینه ام تنگی كرد، به بخش مراقبت های ویژه آوردند، و تا دو و نیم بعد از نیمه شب آقای دكتر و پرسنل بخش فعالیت كردند تا من به خواب رفتم.

با حال عجیبی توسل كرده بودم. ساعت 7 صبح همان ساعت هنگام رحلت مرحوم حاج سید صادق شمس بود، در عالم رؤیا دیدم به جانب حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام می روم، حاج آقا شمس را در برابر شیخان ملاقات كردم، پرسیدم: امسال حج مشرف نشدی.

فرمودند: میسر نشد.

ناگهان مشاهده كردم كه اتوبوسی از گاراژ عصر ترقی عازم كربلای معلا می باشد، به آقای شمس گفتم: من گذرنامه ندارم، ولی نیازی هم نیست، شما صبر كنید به منزل خبر بدهم به اتفاق عراق برویم، فردا شب كه شب عید غدیر است در حرم مولا علی علیه السلام غدیریه اجرا كنیم.

خیلی مردانه جواب دادند: نه شما باید باشید، غدیرها در اینجا اداره كنید، من ببینم مرا می برند یا نه.

در آن حال من شروع كردم به این ذكر با صدای بلند و قوی: «یا كاشف الكرب عن وجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم، اكشف كربی به حق اخیك النبی صلی الله علیه و آله و سلم».

سه مرتبه با صدای بلند خواندم و بیدار شدم، دیدم حالم خیلی خوب است. به دستگاه نگاه كردم دیدم خوب كار می كند. به سوپروایزر مربوطه گفتم: فشار مرا بگیرید در حالی كه از 7 بالا نمی آمد.



[ صفحه 592]



گفت: 11 روی 7 كه مهمترین فشار است، مریضی كه در كنار من در سی سی یو بود، نشسته بود، تسبیحی در دست داشت، سئوال كرد: آقای یثربی! این ذكر توسل «یا كاشف الكرب» چیست؟

گفتم: «یا كاشف الكرب عن وجه الحسین علیه السلام».

گفت: شما این ذكر را می گفتید.

دیدم نوشته است، تسبیحش را گرفتم و یكصد و ده مرتبه: «یا كاشف الكرب عن وجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم اكشف كربی بحق أخیك النبی صلی الله علیه و آله و سلم» را گفتم.

جناب آقای دكتر صابری تشریف آوردند، وقتی دستگاه را دیدند گفتند: الحمد لله.

گفتم: مرا مرخص كنید.

فرمودند: می دانی دیشب چه حالی داشتی تا سه و نیم و بعد از نصف شب؟

گفتم: به همین دلیل می گویم: مرا مرخص كنید، من شفا گرفتم.

هم زمان برادر عزیزم حجةالاسلام جناب دكتر سید علی یثربی و فرزند محبوبم محمد حسین یثربی تشریف آوردند، مسئول بخش گفت: امضا بدهند.

گفتند: امضا نمی دهیم.

پرونده را گرفتم و در ذیلش نوشتم: به مسئولیت خودم.

ساعت 9 صبح از بیمارستان خارج می شوم، برادرم اصرار داشت بعدازظهر مرخص شوید، بعدها فهمیدم تشییع جنازه مرحوم آقای شمس بود، می خواستند من نبینم، در حالی كه با سابقه كسالت ایشان از رؤیای خودم فهمیده بودم كه مرحوم شده است.

به هر حال، به منزل آمدیم، بعد از سه روز كوشش، یكی از یاران باوفا و ارزشمندم آقای حاج سید محمد مقدس زاده به تهران بیمارستان خاتم الانبیاء



[ صفحه 593]



مراجعه و جناب آقای دكتر كوكبی آنژیو كردند، معلوم شد 4 تا از رگ های اصلی قلبم 70 درصد گرفتگی دارد كه بعد از شور پزشكی گفتند: تنها راه علاج عمل قلب باز است.

گفتم: صبر كنید، ایام عاشورا در پیش است. بعد از روز عاشورا تصمیم خواهم گرفت، در مورد سخنرانی سئوال كردم.

فرمودند: روزی حدود 15 دقیقه آرام صحبت كنید.

هیئت محترم قمر بنی هاشم كه منتسب به حضرت معصومه علیهاالسلام بوده و هست، روزهای تاسوعا همه سال به محل امامزاده حمزه در همسایگی ما می آمدند، هر ساله من هم آخر مجلس به عنوان تشكر از مسئولین آن هیئت یك تعداد ذكر مصیبت هم می كنم، آن روز بنا بود برادر بزرگم انجام وظیفه كند، فرمودند: شما هم بیایید.

بنده با پای برهنه شال سبزی روی دوشم، برادر دیگرم سید حسن و خواهرزاده ام سید محسن موسوی مراقبت می كردند، آرام آرام به طرف مجلس می رفتم، مردم به خیال این كه طبق معمول برای ذكر مصیبت می روم، نامه دادند، و مشكلات و گرفتاری های خود را نوشته بودند.

آخرین نامه كه درب امامزاده - به دستم می رسید، دختر خانمی نوشته بود: 18 ساله هستم، نامزد دارم، بدون مقدمه دیابت شدیدی گرفته ام كه اصلا می گویند: قابل علاج نیست، من امیدی جز تاسوعا و عاشورا ندارم.

با خواندن این نامه منقلب شدم، به حضرت اباالفضل علیه السلام خطاب كردم: یا اباالفضل! اگر این مردم كه به من نامه نوشته اند بفهمند كه باید این سینه ی من اره شود، عقایدشان از شما برمی گردد.

خیال می كردم در قلبم گفته ام، ولی معلوم شد، ناخودآگاه بلند گفته ام، چون



[ صفحه 594]



مرحوم حاج سید جواد سعادتمند كه از روز 11 محرم تا 30 محرم روضه خوانی داشت، خیلی عصبانی گفت: به مادرم زهرا قسم! اگر امروز تو اینجا نمی خواندی، من مسلم شروع نمی كردم، آمدم ببینم با تو چه می كنند.

من به منبر رفتم، حالی نداشتم، بی اختیار بدون «بسم الله» یا «الحمد الله» خواندم: (كاش از اول نام من سقا نبود)

بیش از 14 سال این قصیده را نخوانده بودم. در قلبم توسل كردم. یا اباالفضل! آبرویم در خطر است.

ناگهان احساس كردم از انگشتان پاهایم گرم شد، و حرارت بالا آمد، آرام آرام تقریبا یك دقیقه طول كشید، حرارت به حنجره ام رسید و شروع كردم به خواندن قصیده، بنا بود 15 دقیقه صحبت كنم. آن روز 50 دقیقه ایستاده خواندم و مجلس بسیار منقلب بود، از آن روز به بعد، احتیاج به عمل نشده است.

روز عاشورا در بیت آقای آیت الله روحانی مشغول خواندن خطبه ی امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بودم، آقای دكتر كوكبی تشریف آوردند، با تعجب استماع می كردند تا امروز هم هنوز فشارم 11 روی 7 است، بدون عمل. آن دختر خانم هم كه نمی شناسمش تلفنی گفت: شفا یافته ام.